صفحه اصلی > تاریخی و سرگرمی و فرهنگ و هنر : اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است یا یک تلنگر برای خواندن شاهنامه؟ + ۴ یادداشت

اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است یا یک تلنگر برای خواندن شاهنامه؟ + ۴ یادداشت

دادستانی تهران علیه زینب موسوی، کمدین ایرانی، پس از انتشار ویدئویی درباره ابوالقاسم فردوسی اعلام‌جرم کرده است، اما آیا اظهارات این بلاگر توهین است یا یک تلنگر برای بیرون آوردن شاهنامه از گنجه کتابخانه برای مطالعه؟ نظر شما چیست؟
اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است

فهرست مطالب

به گزارش خودمونی، زینب موسوی، یک شوخیِ زشت و مبتذل با شاهنامه کرد؛ احساساتِ عده‌ای جریحه‌دار شد و افرادِ زیادی، واکنش نشان دادند و همچنان معتقدم که این شوخی، معنایِ قدیمیِ شوخی را زنده کرده: یعنی گستاخی!

بااین‌حال، او مجرم نیست و نباید موردِ برخوردِ قضایی قرار بگیرد، او حق دارد که محتوایِ خودش را تولید کند و گستاخانه با شاهنامه روبه‌رو شود و از سویی دیگر، سایرین نیز حق‌دارند که پاسخش را بدهند و او را نقد و محکوم کنند و طرفدارانِ زینب هم حق‌دارند که جوابِ منتقدان را بدهند و این چرخ، همین‌طوری می‌چرخد؛ از چرخش این چرخ نباید ترسید و نباید با حذفِ دیگری، گفتگو را متوقف کنیم؛ هیچ‌کس حق ندارد، با قدرت‌نمایی سعی کند که دهنِ دیگری را ببندد.


بیشتر بخوانید:

نقد سریال «سووشون»، ترکیب رئال-انیمه و محدودیت‌های دامن‌گیر

 


بله! احساساتِ افرادِ زیادی جریحه‌دار شده و حس می‌کنند که به ارزش‌هایشان توهین شده؛ اما این شرطِ کافی برای مجرم پنداشتن نیست، قطعاً حرف زدن در فضایِ عمومی، باید مسئولانه باشد؛ اما این امر، با نقد کردن و برساختنِ گفتگو محقق می‌شود و نه با برخوردِ قضایی و جرم‌انگاری.

اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است

اگر برایِ شاهنامه ارزش قائل هستیم، باید این ارزشِ را تشریح کنیم و به‌صورت درست از ارزش‌هایمان دفاع کنیم وگرنه با برخوردِ قضایی، ادعایِ زینب موسوی درست است که مشغولِ مبارزه با تعصبات است! مگر تعصب چیست؟ همین‌که به خاطرِ جریحه‌دار شدنِ احساساتمان، به سمتِ حذفِ دیگری حرکت کنیم.

همه‌ی ما می‌دانیم که یکی از مهم‌ترین مشکلاتِ جامعه‌مان، تنگ شدنِ فضایِ حرف زدن است و اینک، خودِ ما ممکن است مسئولِ این تنگ شدن باشیم و چه خوب است که از خودمان شروع کنیم و نشان بدهیم که می‌توانیم فضا را برایِ شوخی باارزش‌هایمان گشوده کنیم و به‌جای حذف و مجرم قلمداد کردن، اصولی و درست واکنش نشان بدهیم؛ می‌توانیم بدونِ سرکوب و محدود کردن، جواب بدهیم و از ارزش‌هایمان دفاع کنیم.

‌ما مردمی که ادعا می‌کنیم از این توهین به حکیم فردوسی این بزرگ‌مرد همیشه ایرانی ناراحت یا خشمگین شده‌ایم آیا ما با واژگان غیرضروری انگلیسی که هرروز هرروز مثل نقل‌ونبات به‌جای واژگان از قبل موجود در زبان فارسی استفاده می‌کنیم تن و جان این بزرگ‌مرد زبان و ادب فارسی (پارسی) را هرروز در گور نمی‌لرزانیم و او را از خود آزرده‌خاطر نمی‌کنیم.

چه واژگانی؟ لایک، کامنت، پیج، فالو، فالوور، کپشن، دایرکت، پی وی، ساینس، آپدیت، پکیج، این فهرست باز باز است.

بهتر نیست پیش از آنکه سوار بر موج فضای مجازی مدام مطلب پشت مطلب علیه این توهین و بی‌ادبی به اشتراک بگذاریم کلاهمان را قاضی کنیم ببینیم آیا خودمان وضعمان خیلی بهتر از زینب موسوی است؟

حالا خیلی ناراحتیم و حکیم ابوالقاسم فردوسی برایمان ارزشمند است دو کار بکنیم:

  1. زبان خودمان را پیرایش کنیم از واژگان غیرضروری انگلیسی که براثر گسترش فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی وارد گفتار و نوشتار روزمره‌مان شده است.
  2. از صفحات این‌چنینی خارج شویم جهت مطالبه گری تا طرف دستش بیاید دنیا دست کی است!

مقدسات «یا هر آنچه برای ما قبح دارد» اگر از یک لطیفه می‌ریزند، چطور قرار است ما را نجات دهند و راه‌نشانمان دهد، باید بتوان با زبان، هویت فرهنگ‌ و دین شوخی کرد، به‌خصوص به دلیل امکان سرکوب گرایانه شان.

هویتی که از یک لطیفه می‌لرزد، بیش از آن‌که ریشه داشته باشد، بر ترس و تعصب بناشده است.

فرهنگ و دینی که تحمل خنده ندارند، درواقع توان پایداری در برابر نقد را هم ندارند.

شوخی یعنی آزمون استحکام؛ اگر باور تو با یک کلمه فرومی‌ریزد، مشکل از باور است نه از شوخی.

شوخی با هویت و دین یعنی بازگرداندن آن‌ها به سطح انسانی: نه دست‌نیافتنی، نه مقدسِ بی‌چون‌وچرا، بلکه موضوعی زنده و پویا که باید درباره‌اش حرف زد، خندید، فکر کرد و تغییرش داد.

وقتی شوخی ممنوع شود، جدیت به تعصب تبدیل می‌شود و خنده به جرم و جامعه‌ای که خنده در آن جرم است، دیر یا زود حقیقت هم در آن به اسارت می‌رود.

اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است

در ادامه به بررسی یادداشت تعدادی از افراد در فضای مجازی پرداخته‌ایم که در ادامه خواهید خواند:

شوخی زینب موسوی طنز است یا توهین؟

پریسا رحیمی نوشت: شاهنامه فردوسی، به‌عنوان ستون هویت و زبان فارسی، بار دیگر در مرکز یک جدال عمومی قرارگرفته است، این بار زینب موسوی، کمدین مشهور فضای مجازی، با شوخی بر سر ابیات شاهنامه موجی از انتقادها و پرسش‌ها را برانگیخته: آیا این کار طنز است یا توهین؟

شاهنامه برای ایرانیان تنها یک متن ادبی نیست؛ تاریخ، اسطوره و زبان را در خود حفظ کرده است، تمسخر این اثر، در نگاه بسیاری، چیزی فراتر از شوخی معمولی است و به‌مثابه خدشه‌دار کردن حافظه جمعی یک ملت تعبیر می‌شود.

جالب آن‌که همین روزها در تاجیکستان خبر رسید دولت به هر خانواده دو جلد شاهنامه رایگان اهدا می‌کند. این اتفاق نشان می‌دهد که چگونه یک کشور هم‌زبان، شاهنامه را ابزار تقویت هویت ملی و انسجام فرهنگی خود می‌داند، درحالی‌که در ایران گاه به‌جای بزرگداشت، دستمایه‌ی شوخی‌های سطحی می‌شود.

طنز، ذاتاً با اغراق و کنایه همراه است و می‌تواند ابزاری برای نقد اجتماعی باشد؛ اما آنچه کار اخیر موسوی را زیر سؤال برده، همین مرز باریک است: آیا او توانسته با شناخت و احترام به متن، از ظرفیت‌های شاهنامه برای طنز استفاده کند یا صرفاً آن را به یک شوخی سطحی تقلیل داده است؟

هنرمندی که مخاطبان گسترده دارد، مسئولیت بیشتری نیز در قبال انتخاب سوژه‌ها بر دوش می‌کشد، استفاده از شاهنامه برای خنده کوتاهِ لحظه‌ای، هرچند در چارچوب آزادی بیان قابل توجیه باشد، می‌تواند پیامدی منفی بر جای بگذارد: بی‌اعتمادی و دلخوری بخشی از جامعه که به این متن کلاسیک تعلق‌خاطر عمیق دارند.

زینب موسوی حق دارد طنزپردازی کند، اما مخاطبان نیز حق‌دارند از میراث فرهنگی‌شان دفاع کنند. نقطه تعادل زمانی حاصل می‌شود که طنز، با شناخت و احترام به متن، به نقدی هوشمندانه بدل شود نه به تمسخر.

و چه مقایسه معناداری است: همان زمان که تاجیکستان شاهنامه را باافتخار به خانه‌های مردم می‌برد، در ایران بر سر تمسخر آن جنجال به پا می‌شود. شاید این تضاد، بیش از هر نقد دیگری، اهمیت بازاندیشی در جایگاه شاهنامه در فرهنگ امروز ما را نشان دهد.

اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است

زینب موسوی مرزهای طنز را شکست

لیلا علیزاده نوشت: زینب موسوی، طنزپرداز شناخته‌شده بانام «امپراتور کوزکو»، این بار با اجرای جنجالی خود مرزهای طنز را شکست و با تحقیر شاهنامه و فردوسی شاعر بزرگ ایرانی، موجی از واکنش‌های منفی را در جامعه برانگیخت.

او در یک ویدئو با به‌کارگیری الفاظ جنسیت زده و تحقیرآمیز، ابیاتی را به این شاعر نامدار نسبت داد و آن را دستمایه شوخی قرارداد؛ اقدامی که بسیاری از استادان و پژوهشگران ادبی آن را «توهین مستقیم به هویت ملی» دانسته‌اند.

برخی منتقدان تأکید کردند که این سطح از «شوخی» نه طنز است و نه هنر، بلکه تخریب میراث ادبی ایران برای چند دقیقه خنده و چند لایک بیشتر است.

عده‌ای دیگر نیز یادآور شدند که حتی ابیاتی که او دستاویز قرار داده، جزو متن اصیل شاهنامه نیست و بعدها به آن اضافه‌شده است.

واکنش کاربران در فضای مجازی نیز نشان می‌دهد جامعه نسبت به هویت فرهنگی و نمادهایی چون شاهنامه و شاعر بزرگ ایرانی، حساسیت بالایی دارد و حاضر نیست مرزهای طنز بهانه‌ای برای توهین به مفاخر ملی شود.

پرسش جدی این است: آیا وقت آن نرسیده که در برابر این قبیل «طنزهای توهین‌آمیز» خط قرمزی روشن کشیده شود تا طنز از «ابتذال» جدا بماند؟

زینب موسوی کیست؟

زینب موسوی کیست؟

اظهارات زینب موسوی نه طنز بود و نه نقد

عبدالرضا خزایی نوشت: این روزها ویدئویی از یک اجرای به‌اصطلاح استندآپ کمدی منتشرشده که در آن به فردوسی بزرگ، شاعر سترگ ایران‌زمین، با الفاظی سخیف و توهین‌آمیز حمله شده است. آنچه از خانم زینب موسوی شنیدیم نه طنز بود و نه نقد؛ بلکه سقوطی آشکار در ورطه ابتذال و بی‌احترامی به ریشه‌های فرهنگی و تاریخی ملتی که قرن‌ها با شاهنامه زیسته است.

فردوسی تنها یک شاعر نیست؛ او معمار زبان و هویت ایرانی است. اگر امروز ما به فارسی سخن می‌گوییم و فرهنگ ایرانی پس از یورش‌ها و تهاجمات بی‌شمار همچنان پایدار مانده، بخش بزرگی از آن را مدیون حکیم توس هستیم. بی‌احترامی به او، به معنای بی‌حرمتی به تاریخ، هویت و شرافت یک ملت است.

طنز، اگر در جای خود باشد، می‌تواند نقاد، روشنگر و آگاهی‌بخش باشد؛ اما وقتی به ابتذال می‌غلتد و به ابزار تمسخر و هتاکی علیه نمادهای ملی تبدیل می‌شود، دیگر نه هنر است و نه اندیشه. چنین رفتارهایی نه‌تنها ارزش هنری ندارد، بلکه در بهترین حالت، تلاش بی‌ثمر برای جلب چند خنده سطحی و چند لایک زودگذر است.

فرهنگ ایرانی بر دوش اسطوره‌ها و بزرگانش ایستاده است؛ بر فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا و خیام. اینان چراغ‌هایی هستند که در تاریکی قرون، هویت ایرانی را روشن نگاه داشته‌اند. آیا سزاوار است این چراغ‌ها را با کلمات زشت و شوخی‌های بی‌مایه خاموش‌کنیم؟

هر هنرمند، نویسنده و طنزپردازی باید بداند که خط قرمز جامعه ایرانی، بی‌احترامی به میراث فرهنگی و ادبی است. همان‌گونه که هیچ ملتی اجازه توهین به نمادهای هویتی خود را نمی‌دهد، ایرانیان نیز نخواهند پذیرفت که نام فردوسی با الفاظ رکیک آلوده شود.

امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند پاسداشت فرهنگ اصیل خود هستیم. در جهانی که هویت‌ها در معرض تهاجم فرهنگی و رسانه‌ای است، بی‌حرمتی به اسطوره‌های ملی نه‌تنها خیانت به ایران، بلکه خیانت به آینده نسل‌هایی است که باید باافتخار، ریشه‌های خود را بشناسند.

فردوسی به ما یاد داد: «بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی» و ما نیز وظیفه‌داریم با صدای رسا اعلام کنیم: هر کس به این ریشه و این افتخار ملی توهین کند، نه در جایگاه طنز است و نه در مقام نقد، بلکه در جبهه ابتذال و ویرانگری ایستاده است.

اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است

آیا شاهنامه، مقدس است؟

مزدک پنجه‌ای نوشت: سال‌ها پیش که به کتابخانه ملی رشت می‌رفتم با کتاب‌هایی ممنوعه مواجه می‌شدم که به خاطر برخی از کلمات منتشر در آن، حق درخواستش را نداشتیم، یکی از این کتاب‌ها مجموعه اشعار «ایرج میرزا» بود و دیگری کتاب «واژه‌نامه گویش گیلکی» اثر «احمد مرعشی»؛ متصدی کتابخانه می‌گفت: کتاب شعر ایرج میرزا جنبه‌های اروتیک دارد، و آن کتاب گیلکی حاوی فحش‌های روزانه‌ی مردم است. هر چند یکی دو بار دزدکی برداشته بودیم و برای ما جذاب بود و قا قاه می‌خندیدیم. آیا به چیزی ممنوعه دست زده بودیم؟

دو: در روزهای اخیر ویدئوهایی از زینب موسوی بلاگر معروف ایرانی در رابطه با شوخی‌هایش با شاهنامه فردوسی منتشر شده است. شاهنامه برای پارسی‌زبانان صرفاً یک متن ادبی نیست بلکه بخشی از هویت تاریخی و فرهنگ ملی قلمداد می‌شود، به همین دلیل واکنش احساسی و اعتراضی گروهی از شاهنامه‌دوستان برایم قابل درک است.

از سویی طنز و شوخی نیز یکی از قدیمی‌ترین ابزارهای انتقاد اجتماعی و سیاسی در طول ادبیات بوده است و این‌که کسی با شاهنامه شوخی کند، به نظر می‌توان آن را  در دایره‌ی آزادی هنری و طنز بررسی کرد. شوخی جنسی یا سیاسی در فرهنگ‌های مختلف نیز حساسیت‌برانگیز است، اما ذات طنز گاهی به همین مرز شکنی‌ها است که اگر نبود، نامش را طنز نمی‌گذاشتند.

در واقع وقتی یک متن ادبی چون شاهنامه که هویتی ملی دارد، مورد شوخی قرار می‌گیرد؛ طبیعی است که برخی آن را نوعی بی‌احترامی یا تحقیر بدانند و البته عجیب است که برای سازنده‌ی آن  ویدئو اعلام جرم کنند؛ چون در قانون، شوخی با فردوسی بزرگ، جرم انگاری نشده است!

سه: از این که بگذریم، دعوا بر سر این است که گروهی شاهنامه را «متن مقدس ملی» می‌بینند و شوخی با آن را توهین قلمداد می‌کنند، گروهی دیگر شوخی را خلاقیت و راهی برای بازآفرینی متن در شرایط معاصر می‌دانند. این دو رویکرد معمولاً در تعارض با هم قرار می‌گیرند، به گونه‌ای که یک طرف حفظ حرمت، و طرف دیگر آزادی بازخوانی و طنز را حق مسلم خود می‌داند.

در عرف اگر شوخی جنبه‌ی تخریب، تحقیر قومیتی یا نفرت‌پراکنی نداشته باشد، در چارچوب طنز قرار می‌گیرد. اما اگر محتوای آن موجب رنجش گسترده یا برداشت توهین‌آمیز شود، اخلاقاً بهتر است گوینده آگاه باشد که مردم به میراث فرهنگی خود حساسیت بسیار دارند. در نهایت، مسئله به مرز سلیقه و زیبایی‌شناسی اشخاص باز می‌گردد، به اینکه حساسیت فرهنگی و میزان پذیرش جامعه تا کجاست!

آیا این اتفاق فقط در ایران می‌افتد؟ خیر، بارها دیده شده که با شکسپیر و هومر نیز شوخی می‌شود اما چرا آن جامعه این شوخی را پذیرفته و در ایران امری مذموم شده است؟ آیا این ارتباطی به فرهنگ تقدس‌گرایی ما ایرانیان داد؟ چرا هر جا که بر ساختارهای سنتی نقد جدی وارد می‌شود از هم می‌شکنیم و سخت بر عادات و باورهایمان خط بطلان می‌کشیم.

مرز کلیشه‌های ما تا کجاست؟ یک پرسش انتقادی دیگر اینکه تا دیروز چند نفر از مردمم عادی سراغ شاهنامه می‌رفته‌اند و آن را مورد توجه قرار می‌داده‌اند! شاهنامه چه قدر در زندگی روزانه‌ی ما جاری و ساری بوده است! آیا ضد تبلیغ خود تبلیغ محسوب نمی‌شود؟ از این منظر نگاه کنید!

چهار: از منظر فلسفی و زیبایی‌شناسی اگر به این رخداد ایسنتاگرامی نگاه کنیم که بیشترین هجمه آن نیز در این فضا ایجاد شده است، می‌توان به این استدلال رسید که هر متن کلاسیک چه شاهنامه، ایلیاد، کمدی الهی دانته و…  اگر فقط در موزه یا کتابخانه بماند، به تدریج به شیئ مرده تبدیل می‌شود. به تعبیری زنده بودن یک متن یعنی اینکه در هر دوره بازخوانی و بازتفسیر شود.

گاهی این بازخوانی می‌تواند به صورت تحلیل‌های دانشگاهی باشد، گاهی هم از سوی کسی که کمدین است! پس حتی شوخی به یک معنا، نشانه‌ی «حیات» متن می‌تواند باشد، چون هنوز زنده است. و اینکه زیبایی‌شناسی طنز همیشه در مرز احترام و بی‌حرمتی حرکت می‌کند. اگر طنز به نقدی هوشمندانه تبدیل شود، به متن غنا می‌بخشد. اما اگر به ابتذال صرف یا هزل بی‌مایه تقلیل یابد، می‌تواند حس توهین ایجاد کند و در نتیجه به جای زنده نگه داشتن، سبب فاصله گرفتن مخاطب شود.

پنج: در کتاب «ادبیات در وضعیت متاورس» درباره‌ی نظریه‌ی «مرگ تخیل» به نسبت تخیل، زبان و واقعیت امروزی اشاره کرده بودم، شاید طنز به تعبیری یک نوع «تخیل ثانوی» باشد، در واقع زبان شاهنامه در تخیل فردوسی واقعیت اسطوره‌ای را ساخته و زبان طنزپرداز امروز، آن واقعیت را دوباره دگرگون کرده و در تخیل جمعی جدیدی عرضه کرده است. این فرآیند هرچند ممکن است جنجال‌برانگیز باشد، اما نشان‌دهنده‌ی دیالوگ زنده میان گذشته و اکنون است. بنابراین شاید بهتر باشد که هیچ شوخی‌ای را جدی نگیریم!

اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است

شاهنامه در تبعید؛ آموزش‌وپرورش ما چه می‌کند؟

شیدا حصاری نوشت: قصه‌ی اهانت به فردوسی و شاهنامه و جدی گرفتن آن مقدس گرایی نیست، بلکه زنده نگه‌داشتن فرهنگ است، پاسداشت زبانی است که سال‌هاست از معرض هر گزندی دورمانده چون روزگاری دور مردی ۳۰ سال از عمر خود را گذاشت تا ده‌ها هزار بیت شعر به فارسی‌ترین زبان بنویسد! اما ما چه کردیم؟

در مدرسه‌های ما شاهنامه نفس نمی‌کشد. رستم و سهراب، در انبوه کتاب‌های درسی خاک گرفته‌اند و قصه‌های سعدی و حکمت‌های بوستان و گلستان، جای خود را به فرمول‌های بی‌روح و تست‌های بی‌انتها داده‌اند.

آموزش‌وپرورش سال‌هاست پشت به میراث فکری این سرزمین کرده و نتیجه روشن است: نسلی داریم که ریشه‌هایش را نمی‌شناسد و هویت فرهنگی‌اش هرروز کم‌رنگ‌تر می‌شود.

مسئولان آموزشی جز درس‌هایی که شاید در هیچ صحنه‌ی روزگار به درد کسی نخورد برنامه‎‌ای ندارند، حذف تدریجی متون کلاسیک از مدارس، نه یک اشتباه سهوی که یک تصمیم آگاهانه و خطرناک است. گویی تربیت دانش‌آموزانی که نمره‌های تستی می‌گیرند و بی‌هویت بزرگ می‌شوند، راحت‌تر و کم‌هزینه‌تر است.

نتیجه این غفلت را هرروز می‌بینیم. وقتی زینب موسوی در ویدئویی به شاهنامه توهین می‌کند و بی‌پروا ریشه‌های فرهنگی ما را هدف می‌گیرد، جامعه خشمگین می‌شود؛ اما نسلی که شاهنامه نخوانده، چطور می‌تواند از چیزی دفاع کند که نمی‌شناسد؟ وقتی آموزش‌وپرورش خودش از شاهنامه دست‌شسته، توقعی از دانش‌آموزان دیروز و امروز و فردا می‌توان داشت؟

شاهنامه فقط شعر نیست؛ حافظه تاریخی یک ملت است. بوستان و گلستان فقط داستان نیستند؛ درس اخلاق، اندیشه و فلسفه زیستن‌اند. حذف این گنجینه‌ها یعنی بریدن شریان‌های هویتی یک سرزمین.

حالا یک سؤال جدی پیش روست: آموزش‌وپرورش با چه منطقی نسل آینده را از شاهکارهای ادبی‌اش محروم می‌کند؟ چطور می‌شود در کشوری که فردوسی و سعدی و حافظ دارد، دانش‌آموزان دبیرستانی حتی خواندن یک بیت شاهنامه را درست بلد نباشند؟

این بی‌اعتنایی، یک غفلت ساده نیست؛ یک فاجعه فرهنگی است. اگر امروز زنگ شاهنامه‌خوانی و سعدی‌خوانی را به کلاس‌ها نیاوریم، فردا نسلی خواهیم داشت که نه هویت خود را می‌شناسد، نه به دفاع از فرهنگش می‌ایستد و نه حتی می‌فهمد چه چیز را ازدست‌داده است.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. امتیازها: ۶۲۳۷

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید