به گزارش خودمونی، خبر عجیبی در فضای مجازی خواندم: زینب موسوی، طنزپردازی که با شوخیاش دربارهی فردوسی جنجال آفرید، به شش ماه حبس تعزیری و نوشتن رسالهای دربارهی جایگاه فردوسی در فرهنگ ایران و… محکومشده است.
در نگاه نخست، به نظر قاضی حکم خلاقانهای صادر کرده، گویی خواسته است رنج زندان را با توجه مجرم به فرهنگ و هویت درمان کند؛ اما هرچه بیشتر به آن فکر میکنم، پرسشهایم بیشتر میشود.
آیا میتوان با «نوشتن یک رساله» به فهم رسید و متنبه شد؟ آیا مجرم تابهحال رساله نوشته است؟ آیا اجبار به شناخت، به معنای درک و باور است؟
بیشتر بخوانید:
اظهارات زینب موسوی توهین به فردوسی است یا یک تلنگر برای خواندن شاهنامه؟
نوشتن، اگر از دل اجبار برخیزد، فقط تکرار طوطیوار است. کسی که بهاجبار مینویسد، شاید بیاموزد چه باید بگوید، اما دچار فهم نمیشود. شناخت، وقتی در سایهی ترس باشد، به انزجار بدل میشود. شاید او یا دیگری برایش چند سطر زیبا دربارهی «جایگاه شاهنامه در هویت ملی» بنویسد، اما این الزام چیزی از جنس مجازات است، نه آگاهی و فهم فرهنگی و هنری از یک سوژهی ملی.
در این میان، نمیتوان نیت قاضی را نادیده گرفت، اگرچه او خواسته است بهجای مجازات صرف، راهی فرهنگی بگشاید اما فرهنگ را نمیتوان با چکش قانون نهادینه کرد.
بنابراین همانطور که نمیتوان به شاهنامه و جایگاه آن در تاریخ و تمدن تقدس بخشید و آن را محترم شمرد، تأثیر فردوسی را هم نمیشود از پشت دیوار زندان فهمید.
حبس و نوشتنِ اجباری، دونیروی متضادند، یکی میترساند و دیگری بیدار میکند. آگاهی از دل گفتوگو میروید، نه از دل ترس.
درعینحال، بخشی از حکم، آنجا که او موظف شده برای کودکان قصهگویی کند شاید معنا و تأثیر بیشتری داشته باشد.
زینب موسوی را مردم با زبان طنز میشناسند، با روایتهایش. وقتی چنین شخصی دوباره در نقش راوی ظاهر شود، شاید بتواند میان خویش و جامعه پلی بسازد. در قصه، چیزی از جنس زندگی و باور به زیستن هست؛ در نوشتن اجباری، اما با تظاهر مواجه هستیم.
بااینحال پرسش اصلی من این است: چرا مجازات میکنیم؟ هدف از مجازات چیست؟ اگر هدف، تنبه است، آیا اجباری چنین میتواند راهی برای درک و فهم باشد؟
اگر هدف، بازگشت مجرم به اجتماع و شناخت او از میراث فرهنگی است، چرا با زور و اجبار؟ مجدداً میپرسم با این روش جلوی نقد را نمیگیریم، آیا این نوع مجازات سالب، آزادی بیان قلمداد نمیشود؟ حتی اگر بگویند شوخی او با شاهنامه و فردوسی سخیف و نازل بود. آیا بعد از این موسوی و یکایک آحاد جامعه به فردوسی، احترام بیشتری خواهند گذاشت؟
درنهایت، شاید آنچه در این حکم بیشتر از هر چیز به چشم آید، تلاش برای کنترل فرهنگ از مسیر آگاهی است. آیا در واقعیت اینگونه است؛ یعنی همان چیزی که فوکو آن را «قدرتِ پوشیده در لباس دانایی» مینامید، اتفاق میافتد؟
بر این گمانم که قاضی نهفقط مجازات کرده بلکه «خواسته بهاجبار بفهماند» و در همین «خواستِ فهماندن»، قدرتی پنهان است که نسبتی بافرهنگ و اصل مفاهمه ندارد.
فرهنگ اگر قرار است درمان باشد، باید با آزادی و اختیار باشد؛ و احترام به فردوسی، نه در رسالهای اجباری، بلکه در امکان شوخی، گفتوگو و حتی نقد او معنا پیدا میکند.
آنجا که بتوانی با فردوسی حرف بزنی، بیهراس، بی زندان، فردوسی را زنده نگهداشتهای، نه در زندان تقدس به شاهنامه!/ مزدک پنجهای
حکم ۶ ماه حبس تعزیری و تهیه رساله فردوسی برای زینب موسوی
زینب موسوی به خاطر آیتم پرحاشیه شوخیاش با ابوالقاسم فردوسی به ۶ ماه حبس تعزیری و تهیه رساله زیر نظر بنیاد فردوسی محکوم شد.
در بخشی از این حکم آمده است: متهم موظف است تحت نظارت بنیاد فردوسى و با راهنمایى یک استاد مورد تأیید این بنیاد، طى مدت شش ماه، یک رساله اجبارى را در زمینههایی مانند جایگاه فردوسى در هویت و فرهنگ ملى ایران، اهمیت شاهنامه فردوسى در فرهنگ و ادب پارسى و… تدوین و از آن دفاع کند.
متهم مکلف است حداقل به میزان ۱۲۰ ساعت با هماهنگی کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان و مدیریت آموزشوپرورش، دورههای قصهگویی خود را با استفاده از ظرفیتهای شاهنامه فردوسى در مدارس یا مراکز فرهنگی مناطق کم برخوردار اجرا کند و مستندات آن را به اجراى احکام ارائه نماید.
بله! احساساتِ افرادِ زیادی جریحهدار شده و حس میکنند که به ارزشهایشان توهین شده؛ اما این شرطِ کافی برای مجرم پنداشتن نیست، قطعاً حرف زدن در فضایِ عمومی، باید مسئولانه باشد؛ اما این امر، با نقد کردن و برساختنِ گفتگو محقق میشود و نه با برخوردِ قضایی و جرمانگاری.
اگر برایِ شاهنامه ارزش قائل هستیم، باید این ارزشِ را تشریح کنیم و بهصورت درست از ارزشهایمان دفاع کنیم وگرنه با برخوردِ قضایی، ادعایِ زینب موسوی درست است که مشغولِ مبارزه با تعصبات است! مگر تعصب چیست؟ همینکه به خاطرِ جریحهدار شدنِ احساساتمان، به سمتِ حذفِ دیگری حرکت کنیم.
همهی ما میدانیم که یکی از مهمترین مشکلاتِ جامعهمان، تنگ شدنِ فضایِ حرف زدن است و اینک، خودِ ما ممکن است مسئولِ این تنگ شدن باشیم و چه خوب است که از خودمان شروع کنیم و نشان بدهیم که میتوانیم فضا را برایِ شوخی باارزشهایمان گشوده کنیم و بهجای حذف و مجرم قلمداد کردن، اصولی و درست واکنش نشان بدهیم؛ میتوانیم بدونِ سرکوب و محدود کردن، جواب بدهیم و از ارزشهایمان دفاع کنیم.
ما مردمی که ادعا میکنیم از این توهین به حکیم فردوسی این بزرگمرد همیشه ایرانی ناراحت یا خشمگین شدهایم آیا ما با واژگان غیرضروری انگلیسی که هرروز هرروز مثل نقلونبات بهجای واژگان از قبل موجود در زبان فارسی استفاده میکنیم تن و جان این بزرگمرد زبان و ادب فارسی (پارسی) را هرروز در گور نمیلرزانیم و او را از خود آزردهخاطر نمیکنیم.
بهتر نیست پیش از آنکه سوار بر موج فضای مجازی مدام مطلب پشت مطلب علیه این توهین و بیادبی به اشتراک بگذاریم کلاهمان را قاضی کنیم ببینیم آیا خودمان وضعمان خیلی بهتر از زینب موسوی است؟
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۵ / ۵. امتیازها: ۴۱۵۲
اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.



